سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای روزانه رضا سروری
لینک دوستان

شبی تاریک هنگام بازگشت، در میان برف زمستان ،فقیری را دیدم که در سرما می لرزید، ولی نمی توانستم برای او جایی گرم تهیه کنم. تصمیم گرفتم که همه شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم. این چنین کردم و تا به صبح از سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم و چه مریضی لذت بخشی بود.

شهید چمران


[ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 7:18 عصر ] [ رضا سروری ]

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره !

چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!


چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!

چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیماما وقتی که می خوایم با دوستمون حرفبزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدرخنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیممحبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریمو از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اماوقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدشمی شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

چقدر خنده داره که خوندن یکصفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صدسطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !

چقدر خنده داره که سعی می کنیمردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رورزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یکمسجد تمایل داریم!

چقدر خندهداره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچوقت زمان کافی دربرنامه روزمره خود پیدانمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده داره که شایعات روزنامهها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنانقران رو به سختی باورمی کنیم!

چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدوناینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاریدر راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو ازطریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگرانارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلیانداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اماوقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دوبرابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنیم !



[ یکشنبه 90/8/29 ] [ 1:22 عصر ] [ رضا سروری ]

مرحبا ای بچه شیعه غیرتت طوفان نمود
عشق و ایمان تو را بر عالمی اعلان نمود
برده ای با ذکر مولا وزنه را بالای سر
این شجاعت،این شهامت،غرب را حیران نمود
قهرمان بیشه ی شیران فدای جان تو
نازد ایران یکسره بر قدرت دستان تو

(بهلول حبیبی زنجانی)


[ چهارشنبه 90/8/25 ] [ 8:55 عصر ] [ رضا سروری ]

گرفتاریم و تسکین می دهد او
تبسمهای شیرین می دهد او

گدای خانه آن پادشاهم
که انگشتر به مسکین می دهد او

 

[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 9:47 عصر ] [ رضا سروری ]

تا امام عاشقان ، حضرت امیر شد

آسمان شکوفه کرد، ناگهان غدیر شد



ناگهان تمام دشت، پر شد از نماز رود

سرو، سربلند کرد، بید سر به زیر شد

 

عاشقانه زیستن، باز امتداد یافت

دل به روز عاشقی، باز هم اسیر شد



از مدینه تا نجف، پر شد از صدای دف

مکّه غرق نور شد، کعبه بی‌نظیر شد


در حصار شب نماند، ای امیر عاشقان!

هر که در طواف عشق، با تو هم مسیر شد


[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 6:56 عصر ] [ رضا سروری ]


[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 6:27 عصر ] [ رضا سروری ]
شرح دعای عرفه، خون دلِ خونِ خداست
فلسفه ی وجودی اش، غم تمام انبیاست
بر دل حکومت می کند هر جمله اش دانی چرا؟
چون عرفه ورود به ، محرم و کرب و بلاست

[ شنبه 90/8/14 ] [ 8:1 عصر ] [ رضا سروری ]

توصیف زیبای ملا صدرا

 

خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان
 
 
اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
 
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید
 
و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود
 
و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود
 
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود ...
 
پدر می‌شود یتیمان را و مادر
 
برادر می‌شود محتاجان برادری را
 
 
همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را
 
 
طفل می‌شود عقیمان را
 
امید می‌شود ناامیدان را
 
 
راه می‌شود گمگشتگان را
 
نور می‌شود در تاریکی ماندگان را
 
 
شمشیر می‌شود رزمندگان را
 
 
عصا می‌شود پیران را
 
 
عشق می‌شود محتاجان به عشق را
 
 
خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...
 
 
به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
 
بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا
 
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
 
و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک
 
و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
 
و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!
 
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
 
بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند
 
 
در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند
 
و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...
 
مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود ...؟


[ شنبه 90/8/14 ] [ 3:11 عصر ] [ رضا سروری ]
در عزایت یا حسین من آه و زاری میکنم
اشک غم را روز و شب بر دیده جاری میکنم
تا محرم روزها را میشمارند دوستان
یازده ماه است من لحظه شماری میکنم(بهلول حبیبی زنجانی)

[ شنبه 90/8/14 ] [ 1:44 عصر ] [ رضا سروری ]

حضورت را شنیدم عن قریب است

ولی قدری برای من عجیب است

زبس که دیرکردی در ظهورت

مرا قدری بعید از این قریب است

نمی گویم بیا! اما بدان که

دل ایلی برایت بی شکیب است

تمام لحظه هایم بی حضورت

پراز"عجّل"‌پراز"امّن یجیب"است


[ شنبه 90/8/14 ] [ 2:58 صبح ] [ رضا سروری ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب
ایران رمان